در برنامه فوتبال برتر وقتی آقای علیپور ۵ گل برترش رو معرفی می کند ، دو گل مربوط به بازی هایی بوده که آقای فردوسی پور گزارش کرده بوده . سه گل دیگه با صدای گزارشگر پخش میشه و دو گل بدون صدای آقای فردوسی پور. با اینکه فوتبال رو دوست دارم ولی پیگیری جدی نمی کنم ، اما در مقابل این موضوع واقعا دیگه نتونستم حرفی نزنم . واقعا این برخورد رو چطور مدیران صدا و سیما می تونند توجیح کنند ؟! واقعا فکر نکردن رفتارشون خیلی بچگانه و حتی یه جوری تمامت خواهانه است ؟! نمی دونم در عصر ارتباطات و تکنولوژی چنین کارهای بچگانه چه معنی داره؟! البته بعید میدونم نقص فنی باشه و واقعا دوست دارم توضیح مدیران محترم شبکه سه رو بشنوم .
به نظرم اینگونه رفتارها چیزی از ارزش های آدم های مثل فردوسی پور کم نمی کننه ، باید فقط در مقابلش سکوت کرد . ولی چون مدتی بود به جهت حذف برنامه ۹۰ دوست داشتم مطلبی بنویسم ، همین اتفاق را بهونه می کنم و به مطالب ذیل اشاره می کنم؛
اول اینکه یه سری آدم ها به جهت فعالیت ها و اندیشه ها و چیزهای که از خودشون به جا می گذارن ، چه در دوره حیاتشون چه بعد از آن ، تموم شدنی و قابل حذف نیستن . تجربه و تاریخ این مطلب رو اثبات کرده . مخصوصا در حافظه تاریخی ما ایرانیان تو صد سال گذشته این موضوع ثبت شده . دکتر شریعتی در حوزه اجتماع و اندیشه و دین ، استاد جعفری در حوزه فلسفه ، گلشیری در ادبیات و رمان ، نیمایوشیج و شاملو در شعر ، مرحوم حجازی و علی پروین در حوزه ورزش و فوتبال و سید محمد خاتمی در ت و آزاداندیشی ، نمونه این آدم ها هستن که هیچ جوری نمیشه حذفشون کرد . همانطور که مرگ بعضی از این آدم ها باعث حذف و فراموشی اونا نشد . آقای فردوسی پور هم در حوزه گزارشگری و تحلیل و تفسیر فوتبال از اینجور آدم ها شده . پس به همه مدیران صدا و سیما توصیه می کنم زیاد تلاش برای حذف ایشون نکنند ، چون هم باعث میشن که نام بدی از خودشون در حافظه مردم ثبت بشه ، هم اینکه طبق تجربه هر چه بیشتر تلاش کنند بیشتر فردوسی پور رو بزرگ و محبوب می کنند .
دوم اینکه حذف اینجور آدم ها و محدود کردن اونا ، باعث میشه یا فعالیت های زیر زمینی بیشتر رواج پیدا کنه یا گزینه مهاجرت برای این عزیزان بهترین گزینه بشه . البته به نظر من فردوسی پور خیلی عاقل تر از اینه که اشتباه بعضی همکاران خودش رو تکرار کنه و به مهاجرت فکر کنه . ولی در هر صورت وقتی آدم های فعالی که مدام در حال مطالعه و نو به نو شدن و نوآوری و ابتکار هستن نمی تونن بی کار بمونند و تن به روزمرگی بدن . به همین خاطر وقتی تمام درها به رویشون بسته بشه و دیگه هیچ راهی برای فعالیت نداشته باشند شاید فقط یک گزینه براشون بمونه ؛ مهاجرت . البته با توجه به فعالیت های گذشته آقای فردوسی پور ، من به شخصه منتظرم دوباره ایشون به شکل نو و در فضای جدید و پربارتر از قبل ، فعالیتشون رو شروع کنند.
سوم و آخر اینکه در تمام کشورهای دنیا ، از اینطور آدم ها که محبوبیت و مقبولیت قابل توجه در بین مردم دارن، استقبال می کنند و با حفظ و حمایت آنها ، در تقویت پایگاه اجتماعی و محبوبیت خود تلاش می کنند . یعنی به جای آنکه رشد اینگونه آدم ها را مضر بدانند ، آنها را به شدت مثمر ثمر و کارآمد برای روزهای خاص می دانند . حتی سعی می کنند با حمایت خود محبوبیت اینطور آدم ها را به آن سوی مرزهای کشور خود توسعه دهند. به نظر من اگر آقای فردوسی پور در یکی از کشورهای توسعه یافته و مدرن تر برنامه ۹۰ را تولید و منتشر می کرد ، با لقبی مثل آقای ۹۰ ، الان چهره جهانی شده بود . پس باید از این آدم ها خاص استفاده کرد و با معرفی آنها به جهان ، راهی بسازیم تا دنیا به جز در بحث های مربوط به فعالیت های اتمی و تحریم و اینطور چیزها نام ایران و ایرانیان را بشناسن و ببینند .
در پایان متذکر می شوم این مطالب را به عنوان یک نفر از ایرانیان که شاهد حذف برنامه خوب و پرطرفدار ۹۰ و بعد از آن رفتاری مشابه آنچه در بالا گفتم بودم ، نوشته ام و واقعا اطلاع دیگری از آنچه اتفاق افتاده ندارم . بدیهی است نوع قضاوت آدم ها بستگی به نوع نگاه آنها به وقایع و حوادث و اتفاقات اطرافشان دارد و این مطلب که قضاوت من است با توجه به آنچه دیدم و شنیدن و شاهد بودم ، مثل عموم مردم ، نوشته شده است و چه بسا اتفاقات و مطالب دیگری باشد که ما بعنوان عموم مردم از آن بی خبر هستیم و در صورت اطلاع از آنها ، قضاوت و نظرمان متفاوت باشد.
یه مدته واقعا تو مناسبت های دینی دستم به نوشتن نمیره . چون همش می ترسم حرف هام به خاطر جو نادرستی که در فضای مجازی(مخصوصا تلگرام و اینستاگرام) ایجاد شده ، درست فهمیده نشه و مورد سوء استفاده بعضی از دوستان غافل و بی اطلاع قرار بگیره . ولی علیرغم این وضعیت باز تصمیم گرفتم این پست رو بنویسم و در شب شهادت امام رضا(علیه السلام) هم سلام و عرض ادبی کنم به امام اندیشمند و بزرگوار و غریب ، هم انتقاد کنم از وضعیت ضد مذهبی موجود . ولی چون اگر بخوام مفصل حرف هام رو بگم مطلب خیلی طولانی میشه خیلی مختصر و فهرست وار فعلا مطالبم رو بیان می کنم؛
اولاینکه وضعیت و شرایط موجود رو نباید مبنای قیاس برای اسلام راستین قرار داد . بلکه برای قیاس آنچه می گویند با آنچه در واقع بوده باید مراجعه کرد به احادیث و سیره پیامبر و ائمه که در کتب تاریخی متعدد و متنوع در دسترس است . در واقع آنچه هست را نباید مبنای تطبیق قرار داد و باید به اصل مراجعه کرد .
دوم اینکه هر مطلبی که در فضای مجازی در خصوص دین اسلام مطرح می شود ، بدون تحقیق و مطالعه قبول نکرد و اگر می خواهیم آنرا منتشر و مطرح کنیم ، حداقل به منابع مراجعه کنیم و پس از علم به صحت و درستی آن مطلب را بیان کنیم . ولی متاسفانه شاهدیم که اکثرا بدون توجه به این موضوع هر مطلبی را که می بینند سریع قبول می کنند و به آن استناد می کنند و بر مبنای آن قضاوت می کنند .
سوم هم اینکه پیامبر و امامان را ابتدا بدون توجه به قداست و معنویت باید بشناسیم. یعنی بدون پیش زمینه فکری که مانع قضاوت درست می شود سراغ آنها برویم. ابتدا بعنوان انسان هایی که در دوره خود سرآمد و مورد توجه بوده اند به سراغ آنها برویم و بعد از اینکه در تحقیقات خود به نتیجه رسیدیم در مورد قداست و معنویت و الهی بودن آنها قضاوت کنیم.
در آخر اینکه در شان هیچ یک از ما نیست که هر چه را برای ما در فضای مجازی منتشر می کنند چشم بسته و بی سوال و جواب و تحقیق و مطالعه قبول کنیم . شک نداشته باشیم که تحقیق و مطالعه، هم مخالفت هم موافقت ما را محکم و مستند و حتی ارزشمند می کند.
دیگه تقریبا پیاده روی بعد از ساعت ۱۲ شب شده عادت هر شب من که هدفم نه ورزشه نه تفریح و نه فرار کردن از تنهایی . دنیای شب شهر تهران کاملا متفاوت با دنیای روزه . به نظر من هر کسی که در حوزه ادبیات(شعر و داستان و .) و همین طور حوزه اجتماعی فعالیت داره (شاید حوزه اقتصادی رو هم بشه اضافه کرد) باید با شب های تهران آشنا بشه. آشنای نه اینکه کسی بشینه تو خونه یا گوشه کتابخانه چهارتا کتاب بخونه یا تو گوگل و فضای مجازی جستجو کنه و چهارتا مطلب بخونه و چندتا عکس و فیلم ببینه . باید بیاد تو دل شب شهر تا ببینه چه خبره و چقدر شب های تهران به نوعی زنده است.
البته خود من که دارم این حرف رو میزنم فراتر از چهارتا کوچه و خیابون اطراف خانه ام نرفتم و ادعایی در این زمینه ندارم. ولی وقتی با دور زدنِ چند شبه تو همین کوچه پس کوچه ها انقدر دنیای شب شهر برام متفاوت ، جالب و در برخی موارد متاسفانه دردناک و غم آفرینه ، مطمئن هستم اگر جلوتر برم و پا رو از محدوده کوچه های اطراف خانه ام فراتر بگذارم با عجایب بیشتری مواجه خواهم شد . خوب این رو هم بگم که این نظر من به نوعی استنباط از طریق قیاسه (که در علم اصول ما قبولش ندارن) و چه بسا که غلط باشه.
خلاصه اینکه از این به بعد می خوام هر چی رو تو دنیای شب این شهر می بینم بنویسم . اولین مطلب هم مربوط به موش های چندش آوره که توی کارتون ها اونقدر ناز و گوگلی نشونشون میدن که آدم دوست داره بغلشون کنه و ببوسدشون .
چند شب قبل هم صداهایی می شنیدم . مخصوصا وقتی به خیابون اصلی میرسیدم و از روبروی مغازه های بسته رد میشدم . اول فکر کردم شاید به خاطر وهمناکی شب است و سر و صدایی نیست. بعد فکر کردم شاید باعث خش خش ها و حرکاتی که در اطرافم می بینم گربه ها باشند . تا اینکه امشب از مغازه ها فاصله گرفتم و به یاد دوران بچگی و برای ادراک حس پسر کوچکم ، رفتم روی لبه جدول های کنار جوی و حرکت کردم .
خیلی طول نکشید که اولین موش را دیدم . بزرگ و کثیف و در آرامش توی جوی خالی از آب و مملو از آشغال قدم می زد . وقتی موش را دیدم که از کنارم رد شده بود و علیرغم حس بدی که از موش ها دارم فکر کردم همان یکی بود و از جوی فاصله نگرفتم . اما کمی جلوتر تا خش خشی به گوشم رسید ایستادم . تا صدا حرکت تند موش بعدی را شنیدم از جدول پایین امدم و از جوی فاصله گرفتم . درست حدس زده بودم . دو موش با هم درگیر شده بودن . تا امشب صدای جیغ موش نشنیده بودم . بعد صدای جیغ و خش خش شدید ،موش ها شروع به جهیدن کردن . واقعا بزرگ بودن و ترسناک . با تمام وجود آرزو کردم که سمت من نیایند . کمی که آرام شدن فرار کردم .
اما هر چه جلو می روم قضیه تمامی ندارد . تا صدایی می شنوم می ایستم و نگاه می کنم تا موش ها را ببینم . همه جاها هستن . شب ها تمام خیابان ها و کوچه ها را خانه خود می دانند . الان دو تا ، نه سه تا موش نه خیلی بزرگ با آنکه من را می بینند در باغچه کنار جوی با دماغ خود همه جا معاینه می کنند . چند دقیقه پیش دوتا موش به محض نزدیک شدن من از زیر راه پله فی مغازه ی بیرون آمدن و به سمت جوی رفتن . همه جا هستن . مخصوصا نزدیک مخازن زباله . واقعا" زیاد هستن و بر خلاف شب های قبل هیچ آرامشی ندارم و با نوعی اشمئزاز که با ترس در قدم برداشت خودش را نشان می دهد راه می روم . دوست دارم سریع تر برسم به خانه . چون همه چیز شبیه فیلم های علمی - تخیلی یا انیمیشن است. واقعا هیچ کدام از موش ها حتی اندازه من ترسی ندارن. گفتم به نوعی جوی ها و خیابان ها و پیاده روها را خانه خود می دانند و آنقدر آرام و نترس هستن که مثل فیلم های که گفتم می ترسم حتی با هم متحد شون و حمله کنند . به نظر من حتی گربه های شهر حریف آنها نمی شوند . این را چند ماه پیش دیدم . دم همین خیابان اصلی روبروی پاساژی منتظر کسی بودم . یک گربه حنایی رنگ که نسبت به بقیه گربه ها بزرگ تر بود همانطور که همه جا را بو می کرد از کنارم رد شد . کمی این طرف و آن طرف رفت و پرید توی جوی . دو سه قدم آهسته رفت و ایستاد و به روبرو خیره شد . کنجکاو شدم و جلو رفتم . دیدم چهار پنج قدم جلوتر توی جوی موش زشت و بد ترکیب و بزرگی ایستاده است و خیره شده به گربه . صحنه جالبی بود و فکر کردم الان گربه حمله می کند . ولی گربه حنایی رنگ اصلا دمش را تکان نمی داد . دیده ام گربه ها موقعی که برای حمله کمین می کنند چگونه فرم بدن خود را عوض می کنند و دمشان را چگونه به چپ و راست می کوبند . موش بعد از چند ثانیه در مسیر مخالف حرکت کرد . چند قدم که رفت گربه آرام دو قدم برداشت . موش ایستاد و سریع به عقب نگاه کرد . قدم سوم گربه در هوا ماند . موش دو سه ثانیه نگاه کرد و با سرعت چرخید و غرش مانندی سمت گربه کرد . هم من هم گربه با هم فرار کردیم.
نزدیک خانه شده ام و فکر نمی کنم شب های دیگر از خانه بیرون بیایم . واقعا از موش ها چندشم می شود و همه جای شهر هستن . میدانم جمع کردن این همه موش کار راحتی نیست و فقط وظیفه شهرداری نیست . ولی واقعا کاری نمی شود کرد ؟ واقعا این موش ها خطرناک نیستن و موجب آلودگی شهر نمی شون ؟ واقعا" چاره چیست ؟
به نظر من به جز مسولین و مدیران شهری ، همه شهروندان تهرانی باید کمک کنند تا بشود شهر را از موش ها پس گرفت . چون خود ما شهروندان شهرمان را در اختیار موش ها و سایر حیوانات موذی و آلوده گذاشته ایم.
درباره این سایت